من گدا تمنای وصل او هیهات _ مگر به خواب ببینم جمال منظر دوست
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
تو چون غنچه درون حجله غزت چه غم زانت _ که با داغ تو همچون لاله خلقی گشته صحرائی
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق _ چار تکبیر زدم یک سره بر هرچه که هست
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید _ در آتش رشک از غم دل غرق گلاب است
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
ز شوق لحن موزون تو بلبل در نوا سازی _ به وصف لعل میگون تو طوطی در شکرخائی
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
شبم ز شعله شمع و چراغ مستغنی است _ چنین که مشعله آه من شب افروز است
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
هستم زمرغ بسته پردر دام عشقت بسته تر _ بسم الله اینک تیغ اگر خواهی نمودن بسملم
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
وعده آمدن مده غصه هجر بس مرا _ بر سرآن فزون مکن محنت انتظار را
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
محتاج جنگ نیست گرت قصد خون ماست _ چون ملک از آن توست به یغما چه حاجت است
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید
چو نافه در دل مسکین من گره مفکن _ که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
شما در حال حاضر به این محتوا دسترسی ندارید